گاهی در نقطه حال اونقدر احساس خستگی می کنم که در خودم نایی برای میلیمتری جابهجایی نمی بینم، طوریکه وقتی به پشت سر نگاه می کنم برام عجیبه این راه طویل رو چطور تا اینجا اومدم! و وقتی به آینده نگاه می کنم بیشتر می ترسم! از ادامه مسیر ، دستام سست میشه و پاهام لاجون! و خب کی اینجا تنها پناهه جز خدا! خدایی که جاهایی به دادم رسیده که خودمم هنوز باورم نمیشه اون گردنه ها رو رد کردم و رسیدم تو این نقطه فعلی! خدایی که بی منت میبخشه و به روی مبارکت نمیاره فلانی من شما مهمون نمیخواید؟!
و من سخت بد قولی کردم
و عمر مهر ماهی که به سر رسید؛
کنم ,خدایی ,رو ,نقطه ,اون ,گردنه ,می کنم ,خدایی که ,وقتی به ,نگاه می ,هنوز باورم
درباره این سایت